خیلی عجیب از دیروز دارم فک میکنم به این جمله « تو در مرکزیت جهان نیستی »
وقتی به آسمان،ستارهها خیره شی؛ وقتی جهانی بزرگتر از وجود خودت رو بنگری ؛ و این جمله رو انقد درک کنی که با عمیق ترین لایههای وجودیت عجین شه
آره دقیقا همون موقع است زهره ! که دست میکشی از مرور دردهات ، حق هات ،نرسیدنات ، مرور خاطراتت ، مرور واقعیتهای دیده شده ات ،از قضاوت آدمها ، از قضاوت خودت ،از حق دادن به خودت ،از فرو رفتن در اعماق وجودت ! چون تو در مرکزیت جهان نیستی دختر
این تلخ ترین و بهترین واقعیت فهمیده شده منه که منو به زندگی برمیگردونه و زنده ام میکنه :))
ورای تجربهها، ورای قدمها، ورای سن ،ورای دیدهها وشنیدهها ،ورای همه چی ،من رو به زندگی امیدوار میکنه:))